تولیت آستان قدس رضوی: بیانیه مجمع موسوم به محققین و مدرسین در رسمیت شناختن اسرائیل مایه تأسف است مولوی عبدالحمید: ما باید در کنار هم شهید شویم + فیلم علیرضا بیات رئیس سازمان حج و زیارت شد اعلام ویژه‌برنامه‌های حرم امام‌رضا (ع) به مناسبت روز دانش‌آموز (۱۳ آبان ۱۴۰۳) حمایت دختران نوجوان هنرمند مشهدی از فلسطین در حرم امام‌رضا(ع) شرط اول و آخر خداشناسی بررسی آثار معادباوری بر سبک زندگی | ایمان قلبی به زندگی پس از مرگ تولد یک بچه شیر کاش قدر مشهدی بودن را بدانیم! درباره پرده «توپ بندی» حرم امام رضا (ع) و هنرمند نقاش آن امام کاظم (ع)؛ فقیرنواز و گره‌گشا حمایت از مظلوم را از امام رضا (ع) یاد گرفته‌ایم فرمانده منطقه پدافند هوایی شمال شرق ارتش: پدافند غیرعامل راهکاری کارآمد برای مقابله با تهدیدات ترکیبی است تقدیر تولیت آستان قدس رضوی از ارتش جمهوری اسلامی ایران اصالت های دفاع مقدس در منطقِ شهید فهمیده نمایان است درباره آیت الله حاج سید حسین موسوی شاهرودی | جوی سرگشته‌ای به دریا ریخت برپایی روزانه ۵۸ نماز جماعت در حرم مطهر رضوی زندگی جاوید سربازان وطن میان‌بر خوشبختی خانواده با زیست دینی دوره پنج‌جلدی «الأمالی» منتشر شد
سرخط خبرها

یادی از شهید محمدمهدی خادم الشریعه | مجاور ابدی ایوان طلا

  • کد خبر: ۲۲۸۸۳۱
  • ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۳
یادی از شهید محمدمهدی خادم الشریعه | مجاور ابدی ایوان طلا
درباره شهید محمدمهدی خادم الشریعه، از  بنیان گذاران سازمان دهی نیرو‌های خراسانی در جبهه‌های جنوب که در حرم مطهر رضوی مدفون است.

به گزارش شهرآرانیوز، اوایل سال ۱۳۵۶ بود. شهید کامیاب از منبر مسجد کرامت مشهد بالا رفته بود تا سخنرانی کند. نگاه به پامنبری هایش که‌ می‌کردی، سوای نمازگزار‌ها و بازاری‌ها و قشر میان سال، نوجوانان مشتاقی به چشم می‌خوردند که گلچینِ امید‌های آینده انقلاب بودند. نوجوانانی که بازی در کوچه و خیابان را رها کرده بودند آمده بودند دوزانو پای صحبت آدم‌هایی که راه و چاه مبارزه را‌ می‌دانستند.

 جلسه که تمام شد، همان طور که یکی از نوجوان ها، بندکتانی هایش را گره می‌زد با صدای جوانی نوزده ساله رو برگرداند که‌ می‌پرسید: «حاضری پیام‌ها و تصاویر امام (ره) را بین نوجوانان پخش کنی؟» دست به زانو گرفت، بلند شد و با نگاهی شوق ناک پاسخ داد: «عمر دست خداست. من از چیزی نمی‌ترسم.» این طور بود که چند روز بعد یک بغل اعلامیه به انضمام عکس‌های امام را تحویل گرفت تا در محدوده اطراف مدرسه پخش کند.

 خبر که به گوش یکی از معلم‌های مدرسه رسید، کشان کشان او را به کلانتری محل برد تا اینکه یک نفر در راه، کیف اعلامیه‌ها را از دستش قاپید و فرار کرد. مأمور بازجویی از اهالی انقلاب بود. علی الظاهر ابرو به هم کشید و حکم کرد یک هفته‌ای بازداشت شود، اما وقت رفتن پنهانکی نوجوان را به کناری کشید و گفت: یک هفته‌ای مدرسه نرو که خیال کنند بازداشت بودی. از کلانتری که بیرون آمد، محمدمهدی خادم الشریعه ایستاده بود داشت با لبخندی مرموز گوشه لب هایش نگاهش می‌کرد: «ترسیدی؟» بهت توی چشم‌های جوان دیدن داشت.

حالا می‌دانست سناریو کیف قاپی کار محمدمهدی بوده است. همان جوانی که اول بار توی مسجد دیده بود. محمدمهدی از آن جوان‌های آرام بی هیاهویی بود که در سکوت و آرامش راه خودش را پیدا کرده بود و‌ می‌دانست فرصت حیاتش را خرج کدام آرمان کند. این را از پدرش آموخته بود. از همان روزگاری که از سرخس به مشهد کوچ کردند تا در مجاورت امام هشتم (ع)، باشند. روزگار نوجوانی می‌آمد و‌ می‌رفت و ورق‌های تقویم محمدمهدی با تورق کتاب‌های شهید مطهری و دکتر شریعتی و صمد بهرنگی می‌گذشت. 

لذت ایام جوانی را در مبارزه علیه نابرابری و شوق به پیروزی انقلاب اسلامی یافته بود و شیرین‌ترین خاطرات زندگی اش، به جشن پیروزی انقلاب اسلامی برمی گشت. بهمن سال ۱۳۵۸ که به سپاه انقلاب اسلامی پیوست، یک جوان بیست ویک ساله بود که خیلی زود با سپری کردن دوره‌های عملیاتی در تهران، به جرگه نیرو‌های کارآزموده پیوست و در مدتی کوتاه به سمت رئیس دفتر، فرمانده و مدیر داخلی ستاد منطقه ۴ منصوب شد، اما ناقوس جنگ که به صدا درآمد، پشت میز نشینی، قرار را از پای بی قرارش گرفت. پس به سمت خوزستان سرازیر شد. 

عملیات طریق القدس، حضور مؤثر محمدمهدی را به خاطر دارد که در راه آزادسازی بستان، پلک بر هم نگذاشت و بعد از آن با اثبات توانمندی هایش، دی سال ۱۳۶۰ در سمت فرماندهی تیپ ۲۱ امام رضا (ع) مشغول به خدمت شد. درگیری‌ها که پس از عملیات بیت المقدس در تنگه چزابه بالا گرفت، این نیرو‌های محمدمهدی خادم الشریعه بودند که با دستان خالی برابر انبوه مهمات عراقی‌ها می‌ایستادند. مهماتی که تخمین می‌زدند در آن نبرد به اندازه تمام مهماتی بوده که تا آن روز علیه مواضع ایران استفاده می‌شده است، اما شهید خادم الشریعه بود و سلاح ایمانش که پاتک بعثی‌ها را خنثی می‌کرد.

 آن چنان که عملکرد فرمانده خراسانی با طراحی عملیات در این نبرد را چیزی شبیه به اعجاز‌ می‌دانند. بعد از این توفیق حیرت انگیز بود که هم رزمان محمدمهدی از او با عنوان «مصعب پیامبر (ص)» یاد می‌کردند. مصعب، همان صحابه دلیر قریشی بود که در جنگ احد با شجاعت و ایمان و پایداری، نبرد کرد.

یک هفته مانده به عملیات بیت المقدس آمد مشهد، رفت خانه پدری. دستی به سر و روی اتاقش کشید. امانتی‌های سپاه را گوشه‌ای گذاشت، سپرد آن‌ها را به پایگاه برگردانند. یک وصیت نامه هم نوشت و تأکید کرد موتورش را اهدا کنند به رزمندگان خط مقدم. حالا داشت دسته دسته رخت‌های خون آلود توی دل مادر محمدمهدی چنگ می‌خورد، اما به حرمت مادر شهدا که اول بار به وساطت نام او راضی به رفتنش شده بود، سکوت کرد.

سه روز از آغاز عملیات بیت المقدس می‌گذشت. محمدمهدی شانه به شانه جمعی از فرمانده ها، برای بازدید از گردان‌ها به راه افتاد. سرخوشی اش بی تکرار بود. نمازش را فرادا خواند و هر میوه‌ای به او تعارف می‌شد، حواله میوه‌های بهشتی می‌کرد. 

آخرین لبخند محمدمهدی در ۳۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ بعد از اصابت ترکش خمپاره با خون سرخ شهادتش گلگون شد. پدرش می‌گوید محمدمهدی هروقت مشهد بود، دست کم هفته‌ای دوبار به حرم مشرف می‌شد، سینه‌ای سبک می‌کرد و گره مشکلاتش را به باب الحوائج می‌سپرد. دست آخر هم یک جمعه‌ای درست مثل همان جمعه‌ای که به دنیا آمد و از دنیا رفت، به آغوش امن امام رئوف برگشت و در ایوان طلای حرم مطهر آرام گرفت با همان لبخندی که یادگار روز شهادت بود. روز مبعث حضرت رسول (ص) ....

مجاور ابدی ایوان طلاشهید خادم‌الشریعه در ایام نوجوانی

«ایثارنامه شرف و شهادت»

بیست و یکمین جلد از مجموعه کتاب‌های یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان «ایثارنامه» به فراز‌هایی از زندگی سردار سرلشکر شهید محمدمهدی خادم الشریعه می‌پردازد. اثری به قلم زهرا غفارنقیبی که با بیان خاطراتی ناب از زندگی شهید، از ابعاد گوناگون شخصیت و سیر زندگی او پرده برمی دارد و جهان بینی سردار خادم الشریعه را در قالب اثری شصت صفحه‌ای در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌دهد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->